سفرنامه مهدی

ساحل درک چابهار
دوشنبه صبح بود با صدای موج دریا بیدار شدم ، روی کیسه خوابم کمی شبنم نشسته بود ،با کمی تاخیر متوجه شدم کجا هستم،ساحل روستای درک، ساحلی که تقابل رمل ودریاست
، اتفاقات شب قبل رو تو ذهنم مرور میکردم ، اولین چیزی که بیادم اومد فیتوپلانکتونها بود ،اون موجودات زنده میکروسکوپی که قسمت زیادی از اکسیژن هوا رو هم تولید میکنن ،رنگ آب ساحل اونجا رو به رنگ سبز تغییر داده بودن .
یه جورایی انگار لامپ های LED تو کف ساحل اونجا کار گذاشته بودن و تاریکی شب وقتی با دستها لمسشون میکردیم ، مثل زمانیکه بود که اکلیل به دستهامون میزدیم، برق میزد واین خودش تونست کلی سرگرممون کنه. ناراحتی رو میشد تو چهره بن دید که خیلی دلش میخواست از این صحنه ها عکس بگیره ولی نمیتونست
شب موقع خوابیدن دوستان خیلی نزدیک دریا چادر زدن ولی من ترجیح دادم بیرون از چادر بخوابم و با نگاه کردن به ستاره ها که تمام شب میشد بهشون نگاه کرد و تو آرزوها🦋 غرق شد خوابم ببره
تقریبا صبح ساعت ۹ بود که بقیه دوستان هم از خواب بلند شدن هوا تقریبا داشت گرم میشد ، تقابل استارک با بزها هنگام خوردن صبحانه هم در نوع خودش جالب بود استارک با پارس کردن و دویدن به این سو و آن سو سعی میکرد تمایلش رو به بازی کردن نشون بده ولی در مقابل بزها حالت تدافعی به خودشون گرفته بودن و با پا کوبیدن روی زمین بی علاقه بودن و یه جورایی احساس خطر و ناامنی رو نشون میدادند ،بعداز صرف صبحانه که مثل شام شب قبلش، زحمتش رو یکی از اهالی اونجا بنام رضا کشیده بود بسمت تک درخت تنها ،مثل همون تک درخت تنها توی شعر« ابی »که سربلند وسرپاست رفتیم.

ساحل درک چابهار
تقریبا ظهر شده بود که حرکت کردیم بسمت چابهار ،تو راه دو تا بک پکر هم همسفرمون شده بودن و تا حدودی از مسیر تا اونجا که میشد باهامون اومدن ،توی مسیر درک تا چابهار بغیر از دریا که در امتدادش حرکت میکردیم باغهای موز هم بودن که با وجود اونها به زیباییهای مسیر اضافه شده بود
قبل از چابهار چشمه گل فشان که از جاذبه های شگرف زمین شناسیه وجود داره ولی این جاذبه که قرار بود زمانی به عنوان دومین ژئوپارک خاورمیانه شناخته بشه کاملا خشک شده بود و ما تنها موفق شدیم چشمه کوچک و فرعی دیگری رو ببینیم و به مسیرمون ادامه بدیم.

گل افشان چابهار